علت های مختلفی را می توان برای بی حجابی و ترویج آن در جوامع کنونی جستجو نمود، که قبل از بیان برخی عوامل به آغاز پیدایش بی حجابی در ایران می پردازیم.
رضا شاه پهلوی سفری به ترکیه داشت. این مسافرت آثار مخربی بر جامعه اسلامی ایران گذاشت. او بعد از بازگشت از ترکیه در صدد اجرای برنامه هائی طبق برنامه های کمال پاشا در ترکیه شد و لذا در 17 دی ماه 1314 کشف حجاب را اعلام نمود.
پس از این اعلامیه، پوشیدن چادر ممنوع شد و مأمورین دولت در کوچه ها و خیابان ها چادرها را از سر زنان بیرون می کشیدند. این قانون هر چند با عکس العمل شدید مؤمنین و متدینین روبرو گشت، ولی وسوسه های ابلیس در ظرفهای مستعد فرنگ مآب، به سرعت تأثیر نمود و فرهنگ برهنگی در تمام کشور و مخصوصاً شهرهای بزرگ رواج پیدا کرد.
رضا شاه به دو شهر مذهبی قم و مشهد هم رحم ننمود. وی همسر و مادر بی پوشش خود را به قم فرستاد و مسجد گوهرشاد را در پی سخنرانی شیخ بهلول در نقد لباس متحدالشکل و اجباری، ممنوعیت لباس روحانیت و کشف حجاب، به توپ بست.
فرزند وی سیاست خشن پدر را از راه ورود فرهنگ مبتذل در سطح وسیعی و از طریق رادیو و تلوزیون، جراید، سینماها، برپاساختن کازینوها و کاباره ها ترویج داد و دیری نپایید که تمام نقاط کشور را متأثر آثار شوم خود نمود. تنگاتنگ شدن ارتباطات، مسافرت های خارج از کشور و افزایش مراوده ها، ورود بیگانگان به کشور به بهانه های مختلف از جمله رویت آثار باستانی مزید بر علت گشت.
البته علل دیگری را می توان برای شیوع بی حجابی در ایران جستجو نمود که برخی از آنها را بررسی اجمالی می نمائیم.
استعمار
سالیان دراز، دولت های زورمدار بر مردم کشورهای فقیر سیطره داشتند. آنها با زور و قلدری به این کشورها می تاختند و حاکمین مورد نظر خودشان را بر آنها قرار می دادند و ثروت های آنها را چون زالو می مکیدند. مدت ها از این شیوه استعماری گذشت تا اینکه ملتها یکی پس از دیگری بیدار شدند و در مقابل متجاوزین ایستادند و آنها را از ممالک خود اخراج نمودند. استعمارگران چاره را در این دیدند که برای استثمار ملت ها، شیوه خود را عوض کنند، آنها از طریق ترویج فرهنگ برهنگی، عناصر اساسی ملت ها یعنی جوانان را هدف تیرهای زهرآگین خود قرار دادند و با ترویج فساد و فحشاء برای بار دیگر آنها را از ثروت هایشان غافل نمودند.
کشور اسپانیا که آن روز اندلس نامیده می شد، در سال 711 میلادی توسط مسلمین فتح شد. حدود هشتصد سال اسلام بر آن حکومت می کرد که هنوز هم آثار اسلامی و بناها و معماری اسلامی در جای جای آن به چشم می خورد.
بارها مسیحیان بر این کشور تاختند، امّا مسلمانان مقاومت نمودند و آنها را وادار به هزیمت می کردند و شکست می دادند.
تا اینکه دخترکان بی پوشش اروپایی را روانه اسپانیا نمودند، جوانان چشم طمع دوختند و در نهایت مرتکب فحشا شده و این معصیت چنان سریع رواج یافت که دامن سردمداران را هم آلوده ساخت و آنگاه که درخت از داخل تهی شد، یک حمله نظامی در سال 1492 میلادی مسلمین را از پای درآورد، صدهزار نفر کشته شدند، و بقیه تسلیم گشتند و زندگی نکبت باری را در تحت حکومت مسیحیت آعاز نمودند، اینان نیز یا به تدریج کشته می شدند و یا به دین مسیحیت می گرویدند. پس از مدّتی مسیحیان به آنها نیز رحم ننمودند و دین آنها را تقیه حساب کرده و همه را از دم تیغ گذرانده یا به مهاجرت وادار نمودند و از آن تاریخ تا کنون اثری از حکومت اسلامی در اندلس نیست.[1]
به شیوه نابودی اسلام در اندلس به نقل از کتاب تمدن اسلام و عرب توجه کنید:
«گوستاولوبون» فرانسوی می نویسد: در سال 1492 که «فردیناند» (رهبر نظامی مسیحیان) اسپانیا را از اعراب گرفت، در ابتداء به اعراب در زبان و مذهب آزادی داد ولی در سال 1499 پیمانی را که در این باره با مسلمانان بسته بود شکست و شروع به تعدّی و آزار آنها نمود و بالاخره منجر به ریشه کم کردن آنها شد، مسیحیان، نخست مسلمانان را وادار به قبول کردن دین مسیح کردند، سپس محکمه های تفتیشی تشکیل دادند و به بهانه اینکه اینها واقعاً به دین مسیح در نیامده اند، دستور سوزاندن این مسیحیان تازه وارد را دادند، و البته این کار به تدریج صورت می گرفت، زیرا نمی توانستند چندین میلیون عرب و مسلمان را به یکباره بسوزانند. از این رو کشیش بزرگ طلیطله (یکی از شهرهای اسپانیا) که در ضمن رئیس محکمه های تفتیش نیز بود، دستور داد تمام عربهایی که دین مسیح را نپذیرفته اند از پیر و جوان و زن و مرد و کوچک و بزرگ همه را گردن بزنند.
راهب دومینکی «بلیدا» به این هم اکتفا نکرد و دستور داد هر چه عرب هست حتی آنهایی که مسیحی شده اند گردن بزنند، زیرا او می گفت: محال است اعرابی که مسیحی شده اند از روی حقیقت و صداقت به این دین گرویده باشند، پس بهتر است همه را بکشیم تا خدا در عالم آخرت میان آنها حکومت کند و هر کدام را که به راستی به دین نصرانیت در نیامده اند داخل جهنم کند. اگر چه این رأی را جامعه کشیشان پسندیدند ولی دولت اسپانیا مصلحت ندید آن را انجام دهد، زیرا از مقاومت اعراب و مسلمانان اندیشناک بودند، ولی در عوض دولت در سال 1610 میلادی دستور داد تمام مسلمانان از اسپانیا بیرون روند و مهاجرت کنند.
مسلمانان که با این دستور ناچار به جلای وطن گشتند، در سر راه که می خواستند از اسپانیا مهاجرت کنند بیشترشان به دست مسیحیان کشته شدند، بلیدا راهب مزبور در اینجا نتوانسته است خوشحالی خود را مکتوم دارد، و با نهایت مسرّتی که از نوشته اش ظاهر می شود، نوشته است: سه چهارم این مهاجرین در اثنای مهاجرت کشته شدند. و او همان کسی است که از یک کاروان یک صد و چهل هزار نفری از مهاجرین مسلمان سر راه آفریقا یک صد هزار نفرشان را به قتل رساند.
در نتیجه به فاصله چند ماه زیاده از یک میلیون مسلمان از اسپانیا بیرون رفتند، و چنانچه بسیاری از دانشمندان تاریخ نویس مانند «سدیلو» گفته اند: از زمانی که فردیناند اسپانیا را فتح کرد تا آخرین مهاجرت مسلمانان، سه میلیون نفر از نفوس اسپانیا کاسته شد و قتل عام «سان بارتلمی» در برابر این کشتارهای دسته جمعی و بیرحمانه، افسانه کوچکی بیش نیست.
این بود سرنوشت یک ملت مسلمان که سال ها در سایه طرفداری از دین و آیین خود به بزرگترین قدرت ها رسیدند و عالی ترین نمونه های تمدن را از خود بیادگار گذاردند، ولی از آن ساعتی که گناه در میان آنها شایع شد و دست از احکام مقدس اسلام برداشتند و آنها را پشت سر انداختند، اسباب نابودیشان فراهم شد و دشمن بر آنها مسلط گردید و به فجیع ترین وضعی رهسپار دیار نابودی گشتند».[2]
همین شیوه، یعنی رواج فحشاء از سوی بلعم باعورا در میان لشکریان حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام، دیده می شود.
وی مبلغ احکام حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام بود و در پیشگاه خداوند ارزشی والا داشته و مستجاب الدّعوه نیز بود است. بعد از فریب خوردنش به وسیله مردم خود، و سلب مقام و عزتش در درگاه الهی، دستور داد دخترکان بزک شده را به سوی لشکر پیامبر خدا روان دارند، تا بدین وسیله سپاه او را در هم شکنند.
عدم غیرت
یکی از صفات محموده برای مردان، غیرت است و البته قبل از هر کسی وصف خداوند متعال می باشد.
قال الصادق علیه السلام: انَّ اللَّهَ غَیورٌ یحِبُّ کلَّ غَیورٍ وَ مِنْ غَیرَتِهِ حَرَّمَ الْفَوحِشَ ظاهِرَها وَ باطِنَها.[3]
خداوند غیور است و هر غیوری را دوست دارد، و اینکه ظاهر و باطن فحشا را حرام فرموده از غیرت اوست.
غیرت برای آدمی جزء ایمان شمرده می شود.
قال رسول الله صلی اللَّه علیه و آله: انَّ الْغِیرَةَ مِنَ الْایمانِ.[4]
همانا غیرت جزء ایمان است.
و آنکه غیرت ندارد، قلبی مقلوبه داشته و حکمتی را در خود باقی نگذاشته است.
قال الصادق علیه السلام: اذا لَمْ یغُرِ الرَّجُلُ فَهُوَ مَنْکوسُ الْقَلْبِ.[5]
وقتی مرد غیرت نورزد، قلبی واژگون دارد.
غیرت چیست که آن قدر در اخبار و احادیث بدان اهمیت داده شده است؟
غیرت اصطلاحی به این معناست که مرد، خود به خود دارای حالتی باشد که اجازه ندهد ناموس وی ملعبه دست دیگران قرار گیرد، و آن کس که ناموس خود را برای چشم چرانی و لذت جنسی در اختیار غیر قرار می دهد، بی غیرت یا دیوث نامیده می شود.
قال رسول الله صلی اللَّه علیه و آله: انَّ الْجَنَّةَ لَیوجَدُ ریحُها مِنْ مَسیرَةِ خمسَ مئَةَ عامٍ وَ لا یجِدُها عاقٌّ وَ لا دَیوثٌ.[6]
بوی بهشت از مسیر پانصد سال قابل استشمام است و آن را عاق پدر ومادر و نیز دیوث نمی بویند.
با این بیان واضح شد که یکی از عوامل بی حجابی و بی عفّتی، بی غیرتی مردان است.
جوان غیور، مرد غیور، هیچ گاه نه به نوامیس کسی چشم می دوزد و نه نوامیس خود را عریان در منظر نامحرمان قرار می دهد، تا آنان چشم به همسر و خواهرشان بدوزند و بر این معصیت، قهقهه مستانه سر دهند. چنین برنامه ای برخلاف مقتضای عقل و خلاف مکتب آل البیت علیهم السلام است.
آمده است: شبی حضرت امیر علیه السلام و فرزندان آن حضرت، راهی زیارت قبر مطهر پیامبر خدا 9 شدند. در نزدیکی های مدفن مبارک، حضرت امیر سریع تر جلو رفتند، و شعله چراغ را خاموش نمودند، حسنین علیهما السلام از حکمت کار پدر پرسیدند؟ حضرت فرمود: تا چشم نامحرمی به خواهرتان نیفتد.
نیز یکی از همسایگان حضرت امیر علیه السلام می گوید: من که همسایه حضرت بودم، نفهمیدم دختری در خانه دارد، نه او را دیده ام و نه صدایش را شنیده ام.
عدم توجه به مسائل زناشویی
یکی از عوامل مهم بی حجابی، توجه غیر صحیح یا بی توجهی به مسائل زناشویی و احکام و آداب آن است. زن و شوهر وقتی نتوانند، همدیگر را را درک کنند و نیز ارزش خود را نفهمند، و از جزئیات زناشویی در تکامل روحانی خود استفاده نبرند و نیز هنگامی که لذت های جسمانی خویش را نادیده گیرند و ارضاء جنسی نشوند، به دیگران پناه می برند، و در کوچه و خیابان و یا شب نشینی ها به ارضا خود به وسیله چشم چرانی، و یا بگو و بخند با نامحرمان می پردازند.
زنان نیز خود و زیورهایشان را که شوهرانشان به آنها بی علاقه شده اند، به دیگران نشان می دهند تا به وسیله چشمان دیگران، و ابراز محبّت و عشق آنان و اهمیت دادن از سوی آنان، نقص محبت شوهران به خود را جبران نمایند.
پی نوشت ها
[1] تمدن اسلام و عرب، ص 335 به بعد.
[3] وسائل الشيعة، ج 14، ص 108.
[4] من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 281.
[5] وسائل الشيعة، ج 14، ص 108.
[6] من لا يحضر الفقيه، ج 3، ص 281.